عشـــق
نوشته شده توسط : شیرین

امروز از پشت پنجره ام دیدم

 

برگی دیگر از درخت های پاییز زده حیات م

 

افتاد

 

و واژه هایم را بیقرار نمود

 

این آوارگان دشت کاغذی

 

بی محابا در کنار هم ردیف شده اند

 

تا جمله های تکرار شده ی ذهن م را برایت بسازند

 

زیبای من!

 

این خاک با باران های بی وقفه ام غریبی

 

می کند

 

شاید در این دیار

 

واژه "عشــــق" هنوز بزرگ نشده است.

 

"مهدی جابری"





:: بازدید از این مطلب : 710
|
امتیاز مطلب : 165
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : 1 / 10 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
مجنون در تاریخ : 1389/10/26/0 - - گفته است :
دل من باز گریست [گریه]
قلب من باز ترک خورد و شکست [قلب شکسته]
باز هنگام سفر بود و من
از چشمانت میخواندم که به آسانی [خونسرد]
از این شهر سفر خواهی کرد
و نخواهی فهمید بی تو این باغ
پر از پاییز است...[ناراحت]

[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
مطالبتون عالی اند.
منم دارم تازه وبلاگ می نویسم یه چند هفتست.
خوشحال میشم نظر یدین.

/weblog/file/img/m.jpg
شیما در تاریخ : 1389/10/25/6 - - گفته است :
سلام ابجی گلم...
عالی بود


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








cache01last1395098837